خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منتظر ماندن
[فعل]
to bide time
/ˈbaɪd tˈaɪm/
فعل گذرا
[گذشته: abode time]
[گذشته: abode time]
[گذشته کامل: abode time]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منتظر ماندن
(به مدت طولانی) در جایی ماندن/زندگی کردن
formal
old use
1.He decided to bide his time until he got an opportunity to talk to her alone.
1. او تصمیم گرفت منتظر بماند تا وقتی که فرصتی پیدا کند که تنها با او صحبت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bicycle wheel
bicycle seat
bicycle motocross
bicycle
bicuspid
big
big band
big brother
big cat
big cheese
کلمات نزدیک
biddy
bidding
bidder
bid
bicyclist
bidet
biennial
bier
biff
bifocal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان