خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حوزه انتخاباتی
[اسم]
constituency
/kənˈstɪtʃuənsi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حوزه انتخاباتی
حوزه انتخابیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حوزه انتخاباتی
مترادف و متضاد
electoral district
1.Unemployment is high in her constituency.
1. بیکاری در حوزه انتخاباتی او بالا است.
تصاویر
کلمات نزدیک
constipation
constipated
consternation
constellation
constantly remind
constituent
constitute
constitution
constitutional
constitutional government
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان