[اسم]

consternation

/ˌkɑːnstərˈneɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حیرت (همراه با نگرانی یا اضطراب) بهت، تعجب

معادل ها در دیکشنری فارسی: بهتان
مترادف و متضاد dismay
  • 1.Her mouth fell open in consternation.
    1. دهان او از تعجب باز شد.
  • 2.The announcement of her retirement caused consternation among tennis fans.
    2. خبر بازنشستگی او باعث بهت طرفداران تنیس شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان