[فعل]

to criticize

/ˈkrɪtɪˌsaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: criticized] [گذشته: criticized] [گذشته کامل: criticized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انتقاد کردن نکوهش کردن

مترادف و متضاد censure denounce praise
  • 1.All you ever do is criticize!
    1. تنها کاری که می‌کنی انتقاد کردن است!
  • 2.The film was criticized for being too violent.
    2. از آن فیلم به‌خاطر بیش از حد خشونت‌آمیز بودن، انتقاد شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان