خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یخ چیزی را آب کردن
[فعل]
to defrost
/ˌdiːˈfrɔːst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: defrosted]
[گذشته: defrosted]
[گذشته کامل: defrosted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
یخ چیزی را آب کردن
یخ باز شدن
1.It will take about four hours to defrost.
1. یخ باز شدن آن حدودا چهار ساعت طول می کشد.
2.Make sure you defrost the chicken completely before cooking.
2. مطمئن شوید قبل از پختن مرغ کاملا یخش آب شود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
deform
deforestation
definitely
deficient
defibrillator
deft
deftly
deglaze
degrease
degree
کلمات نزدیک
defrocking
defray
defraud
defragment
deformity
deft
defunct
defuse
defy
degenerate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان