1 . ترک کردن 2 . فوت کردن 3 . راه افتادن (وسیله نقلیه)
[فعل]

to depart

/dɪˈpɑrt/
فعل ناگذر
[گذشته: departed] [گذشته: departed] [گذشته کامل: departed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترک کردن

formal
مترادف و متضاد go leave take off arrive stay
  • 1.We arrived in the village in the morning and departed that night.
    1. ما صبح به روستا رسیدیم و شب (آنجا را) ترک کردیم.

2 فوت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وفات کردن
formal
مترادف و متضاد pass away live
  • 1.Vera was reluctant to mention that her uncle had long since departed.
    1. "ویرا" مایل نبود متذکر شود که عمویش مدت‌ها پیش فوت کرده بود.

3 راه افتادن (وسیله نقلیه) حرکت کردن

مترادف و متضاد arrive
  • 1.Flights for Rome depart from Terminal 3.
    1. پروازهای به مقصد رم از پایانه سه راه می‌افتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان