خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وجود داشتن
2 . زنده ماندن
[فعل]
to exist
/ɪgˈzɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: existed]
[گذشته: existed]
[گذشته کامل: existed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وجود داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بودن
هست
وجود داشتن
مترادف و متضاد
be
have existence
prevail
1.I feel like I've never existed and this life is no more than a dream.
1. احساس میکنم که هرگز وجود نداشتهام و این زندگی رؤیایی بیش نیست.
2.Poverty still exists in this country.
2. هنوز فقر در این کشور وجود دارد.
2
زنده ماندن
1.You can't exist without water for more than a week.
1. شما نمیتوانید بدون آب بیشتر از یک هفته زنده بمانید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
exhilaration
exhilarating
exhibition
exhibit
exhaustive
existent
existing
exit
exocarp
exonerate
کلمات نزدیک
exiled
exile
exigent
exigency
exhume
existence
existential
existentialism
existentialist
existing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان