خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرخ شدن (از روی خشم، شرم، بیماری و...)
2 . سیفون توالت را کشیدن
3 . سرخشدگی (صورت از روی شرم و...)
4 . سیفون
[فعل]
to flush
/flʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: flushed]
[گذشته: flushed]
[گذشته کامل: flushed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرخ شدن (از روی خشم، شرم، بیماری و...)
1.He flushed with anger.
1. او از عصبانیت سرخ شد.
2.Susan flushed deeply and looked away.
2. "سوزان" بهشدت سرخ شد و رویش را برگرداند.
2
سیفون توالت را کشیدن
1.Remember to flush the toilet.
1. یادت باشد سیفون توالت را بکشی.
[اسم]
flush
/flʌʃ/
قابل شمارش
3
سرخشدگی (صورت از روی شرم و...)
4
سیفون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیفون
آبشویه
مترادف و متضاد
siphon
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
flurry
fluorescent lamp
fluorescent fixture
fluorescent
flunk
flush cut saw
flush it
flushed
flute
flute glass
کلمات نزدیک
flurry
fluorine
fluoride
fluoridation
fluorescent light
flush one's money down a rat hole
flushed
fluster
flustered
flute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان