1 . کپه 2 . اتومبیل قراضه 3 . پر کردن
[اسم]

heap

/hip/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کپه توده

معادل ها در دیکشنری فارسی: توده خرمن کپه
  • 1.She left her clothes in a heap on the floor.
    1. لباس‌هایش را کپه‌وار روی زمین رها کرد [لباس‌هایش را روی هم، روی زمین رها کرد].

2 اتومبیل قراضه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابوطیاره
مترادف و متضاد jalopy
[فعل]

to heap

/hip/
فعل گذرا
[گذشته: heaped] [گذشته: heaped] [گذشته کامل: heaped]

3 پر کردن کپه کردن، تلنبار کردن، روی هم انباشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: توده کردن کپه کردن
  • 1.She heaped food onto my plate.
    1. بشقابم را از غذا پر کرد [بشقابم را پر از غذا کرد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان