1 . تاثیر 2 . تاثیر داشتن
[اسم]

impact

/ˈɪmpækt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تاثیر اثر

معادل ها در دیکشنری فارسی: اثر افاقه
impact of something
تاثیر چیزی
  • the environmental impact of tourism
    تاثیر زیست‌محیطی گردشگری
impact on somebody/something
تاثیر روی کسی/چیزی
  • 1. Her speech made a profound impact on everyone.
    1. سخنرانی او تاثیر عمیقی روی همه گذاشت.
  • 2. The anti-smoking campaign had made quite an impact on young people.
    2. کمپین ضد سیگار، تاثیر بسیار زیادی بر جوانان داشت [گذاشته بود].
[فعل]

to impact

/ˈɪmpækt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: impacted] [گذشته: impacted] [گذشته کامل: impacted]

2 تاثیر داشتن تاثیر گذاشتن

to impact on/upon something
تاثیر داشتن در/بر چیزی
  • Rising interest rates are sure to impact on the housing market.
    افزایش نرخ بهره مطمئنا در بازار مسکن تاثیر داشته است.
to impact something
چیزی را تحت تاثیر قرار دادن
  • The company's performance was impacted by the high value of the pound.
    عملکرد شرکت توسط ارزش بالای پوند تحت تاثیر قرار گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان