خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دفن کردن
[فعل]
to inter
/ɪnˈtɜːr/
فعل گذرا
[گذشته: interred]
[گذشته: interred]
[گذشته کامل: interred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دفن کردن
به خاک سپردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دفن کردن
مترادف و متضاد
bury
disinter
1.The princess was interred on an island in the middle of a lake.
1. شاهزاده در جزیره ای در میان دریاچه دفن شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
intently
intentionally
intentional
intent
intensively
interchange
interchangeable
interchangeably
intercom
intercom speaker
کلمات نزدیک
intently
intentionally
intentional
intention
intent
inter-university
interact
interaction
interactive
intercede
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان