1 . مخترع
[اسم]

inventor

/ɪnˈvɛntər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مخترع مبدع، نوآفرین

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوآور مخترع
  • 1.Inventors started to use science and technology to invent new weapons.
    1. مخترعان شروع به استفاده از علوم و فناوری کردند تا سلاح جدیدی اختراع کنند.
  • 2.Marconi was the inventor of the radio.
    2. «مارکونی»، مخترع رادیو بود.
  • 3.Suddenly, inventors had something very powerful to use in their designs.
    3. ناگهان، مخترعین چیز بسیار قدرتمندی داشتند تا در طراحی شان از آن استفاده کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان