[اسم]

mistake

/mɪˈsteɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اشتباه غلط

معادل ها در دیکشنری فارسی: اشتباه خبط خطا غلط لغزش
مترادف و متضاد blunder error fault slip
  • 1.I've discovered a few mistakes in your calculations.
    1. من چند اشتباه در محاسبات شما پیدا کردم.
to make a mistake
اشتباه کردن/دچار اشتباه شدن
  • 1. He made a lot of mistakes in his written test.
    1. او در امتحان کتبی خود اشتباهات بسیاری داشت.
  • 2. I'm not blaming you - we all make mistakes.
    2. من تو را مقصر نمی‌دانم، ما همه دچار اشتباه می‌شویم.
  • 3. She made the mistake of giving him her phone number.
    3. او این اشتباه را کرد که شماره تلفنش را به او بدهد.
to learn from one's mistakes
از اشتباهات خود درس گرفتن
  • You must try to learn from your mistakes.
    تو باید سعی کنی از اشتباهاتت درس بگیری.
a great/serious/terrible/common ... mistake
یک اشتباه بزرگ/جدی/بد/رایج و...
  • 1. It would be a big mistake to quit school.
    1. اشتباه بزرگی خواهد بود که مدرسه رفتن را ترک کنید.
  • 2. This letter's full of spelling mistakes.
    2. این نامه پر از غلط‌های املایی است.
by mistake
به اشتباه
  • I took your bag instead of mine by mistake.
    من به اشتباه کیف شما را عوض کیف خودم برداشتم.
[فعل]

to mistake

/mɪˈsteɪk/
فعل گذرا
[گذشته: mistook] [گذشته: mistook] [گذشته کامل: mistaken]

2 (کسی را با کسی دیگر) اشتباه گرفتن اشتباه متوجه شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عوضی گرفتن
to mistake somebody/something
کسی/چیزی را اشتباه متوجه شدن
  • I admit that I mistook his intentions.
    من اعتراف می‌کنم که نیت او را اشتباه متوجه شدم.
to mistake somebody/something for somebody/something
کسی را با کسی دیگر اشتباه گرفتن
  • I’m sorry. I mistook you for my aunt.
    ببخشید. شما را با عمه‌ام اشتباه گرفتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان