1 . واقعی 2 . اصلی 3 . بزرگ
[صفت]

real

/riːl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more real] [حالت عالی: most real]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واقعی

معادل ها در دیکشنری فارسی: حقیقی راستین واقعی
مترادف و متضاد actual factual genuine actual imaginary unreal
  • 1.He's not real you know, he's just a character in a book.
    1. او واقعی نیست می‌دانی که، فقط شخصیتی در یک کتاب است.
  • 2.The two principal actors are brothers in real life.
    2. دو هنرپیشه اصلی در زندگی واقعی برادر هستند.
real leather
چرم واقعی

2 اصلی

  • 1.The real difficulty was the language, because my children don't speak English.
    1. دشواری اصلی زبان بود، زیرا بچه‌های من انگلیسی صحبت نمی‌کنند.
  • 2.The real problem, of course, is money.
    2. مشکل اصلی، بی‌گمان، پول است.

3 بزرگ بسیار

  • 1.I have a real problem.
    1. من یک مشکل بزرگ دارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان