[اسم]

relative

/ˈrel.ət̬.ɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خویشاوند (عضوی از) فامیل

مترادف و متضاد member of the family relation
  • 1.All of these people are my relatives.
    1. همه این افراد از خویشاوندان من هستند.
  • 2.There was a party for friends and relatives.
    2. یک مهمانی برای دوستان و فامیل بود.
close/distant relatives
خویشاوندان نزدیک/دور
  • All her close relatives came to the wedding.
    همه خویشاوندان نزدیک به جشن عروسی آمدند.
[صفت]

relative

/ˈrel.ət̬.ɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more relative] [حالت عالی: most relative]

2 نسبی

معادل ها در دیکشنری فارسی: نسبی
مترادف و متضاد comparable comparative correlative respective absolute
the relative advantages of driving
مزیت‌های نسبی رانندگی (بلد بودن)
the relative prosperity of the West
رفاه نسبی غرب

3 نسبت به در مقایسه با

مترادف و متضاد in proportion proportional proportionate disproportionate
relative to something/somebody
نسبت به [در مقایسه با] چیزی/کسی
  • the position of the Earth relative to the sun
    موقعیت زمین در مقایسه با خورشید

4 موصولی نسبی

relative pronoun/clause
ضمیر/عبارت موصولی
  • In ‘the man who came’, ‘who’ is a relative pronoun and ‘who came’ is a relative clause.
    در عبارت «مردی که آمد»، «که» ضمیر موصولی و «که آمد» یک عبارت موصولی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان