[فعل]

to relinquish

/rɪˈlɪŋkwɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: relinquished] [گذشته: relinquished] [گذشته کامل: relinquished]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دست کشیدن از صرف نظر کردن، رها کردن

مترادف و متضاد give up
  • 1.The troubled executive relinquished his control of the company.
    1. مدیر که در دردسر افتاده بود از اداره شرکت دست کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان