[فعل]

to relocate

/ˌriːˈloʊkeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: relocated] [گذشته: relocated] [گذشته کامل: relocated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نقل مکان کردن جا به جا شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسباب‌کشی کردن نقل مکان کردن
  • 1.The company relocated to Tokyo.
    1. شرکت به توکیو نقل مکان کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان