خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باد کردن
2 . خیزاب
[فعل]
to swell
/swel/
فعل ناگذر
[گذشته: swelled]
[گذشته: swelled]
[گذشته کامل: swollen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باد کردن
ورم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس کردن
باد آوردن
برآمدن
پف کردن
ورم کردن
باد کردن
بالا آمدن
1.Bacteria can cause gums to swell and bleed.
1. باکتری می تواند منجر به ورم و خونریزی لثه شود.
2.Her arm was beginning to swell up where the bee had stung her.
2. دستش در جایی که زنبود نیش زده بود داشت باد می کرد.
[اسم]
swell
/swel/
قابل شمارش
2
خیزاب
موج غلتان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیزاب
1.The boat was caught in a heavy swell.
1. قایق در خیزاب عظیمی گیر افتاد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
sweetsop
sweetness and light
sweetheart
sweeten
sweet woodruff
swelled head
sweltering
sweptback
swerve
swift
کلمات نزدیک
sweets
sweetness
sweetly
sweetie-pie
sweetie
swell up
swellhead
swelling
swelter
sweltering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان