خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ببر
[اسم]
tiger
/ˈtaɪɡər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ببر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ببر
1.She fought like a tiger to be able to keep her children.
1. او همچون ببر جنگید تا بتواند از بچههایش مراقبت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tiffin
tierce
tieback
tie up
tie
tiger beetle
tight
tight-fitting
tighten
tighten belt
کلمات نزدیک
tiffany
tiff
tier
tiepin
tied up
tiger shark
tigerish
tight
tight end
tight head
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان