Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بزرگ
2 . قدبلند
3 . زیاد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
groß
/ɡʁoːs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: größer]
[حالت عالی: größte-]
1
بزرگ
مترادف و متضاد
ansehnlich
breit
enorm
immens
weit
klein
1.Die Jacke ist mir zu groß.
1. این کاپشن برای من خیلی بزرگ است.
2.Die Wohnung ist nicht groß genug.
2. آپارتمان بهاندازه کافی بزرگ نیست.
3.Dieses Schlafzimmer hat ein großes Fenster.
3. این اتاقخواب پنجره بزرگی دارد.
4.Frankfurt ist eine große Stadt.
4. "فرانکفورت" شهر بزرگی است.
5.Sie hat große Augen.
5. او چشمان بزرگی دارد.
6.Wir haben einen großen Garten.
6. ما باغ بزرگی داریم.
2
قدبلند
مترادف و متضاد
klein
1.Mein Bruder und ich sind gleich groß.
1. برادرم و من همقد هستیم.
2.Wie groß sind Sie?
2. چقدر قد بلندی [قدت چقدر است]؟
3
زیاد
شدید، قوی
مترادف و متضاد
gewaltig
heftig
intensiv
stark
1.Ich habe keinen großen Hunger.
1. من خیلی گرسنه نیستم.
2.Sie haben die Wahrheit mit großer Geduld erklärt.
2. آنها حقیقت را با صبر زیادی توضیح دادند.
3.Sie hat große Angst vor der Dunkelheit.
3. او ترس زیادی از تاریکی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
groschen
grotesk
grossist
gros
grollen
großartig
großbildleinwand
großbildschirm
großbritannien
großbuchstabe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان