Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تذکر دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to admonish
/ədˈmɑːnɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: admonished]
[گذشته: admonished]
[گذشته کامل: admonished]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تذکر دادن
بر حذر داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تذکر دادن
مترادف و متضاد
reprove
warn
1.A warning voice admonished him not to let this happen.
1. یک صدای هشدار دهنده او را بر حذر داشت که نگذارد آن اتفاق بیفتند.
2.She was admonished for chewing gum in class.
2. به او به خاطر آدامس جویدن در کلاس تذکر داده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
admit of
admit
admission
admirer
admired
adolescence
adolescent
adonis
adopt
adopt out
کلمات نزدیک
admixture
admittedly
admittance
admit
admission fee
admonishment
admonition
adnate
ado
adobe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان