Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ظاهر
2 . حضور
3 . ظهور
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
appearance
/əˈpɪrəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ظاهر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریخت
سر و ریخت
نمود
نما
شکل و شمایل
ظاهر
مترادف و متضاد
look
looks
mien
1.It has a great appearance.
1. آن ظاهری عالی دارد.
to keep up appearances
ظواهر را حفظ کردن/ظاهرسازی کردن
When she lost all her money, she was determined to keep up appearances.
وقتی که او تمام پولش را از دست داد، مصمم بود که ظواهر را حفظ کند.
the physical/outward/external appearance of something
ظاهر فیزیکی/بیرونی/خارجی چیزی
2
حضور
ظاهر
to make appearance
حضور یافتن
She made two public appearances during her visit.
او طی بازدیدش دو بار در ملا عام حضور یافت.
3
ظهور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بروز
ظهور
1.The appearance of new products on the market has increased competition.
1. ظهور محصولات جدید در بازار، رقابت را افزایش داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
appear in court
appear
appealingly
appealing
appeal court
appearing
appease
appeasement
appellant
appellate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان