Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ظاهر شدن
2 . بهنظر رسیدن
3 . حضور یافتن
4 . منتشر شدن
5 . بهوجود آمدن
6 . از راه رسیدن
7 . نشان داده شدن
8 . (در دادگاه) حاضر شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to appear
/əˈpɪr/
فعل ناگذر
[گذشته: appeared]
[گذشته: appeared]
[گذشته کامل: appeared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ظاهر شدن
پدیدار شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برآمدن
پدیدار شدن
پیدا شدن
دمیدن
نمایان شدن
ظاهر شدن
فرا رسیدن
آشکار شدن
آفتابی شدن
مترادف و متضاد
become visible
come into view
disappear
vanish
1.Three days later a rash appeared.
1. سه روز بعد، یک حساسیت پوستی ظاهر شد.
to appear + adv./prep.
(در جایی) ظاهر/پدیدار شدن
1. A bus appeared around the corner.
1. یک اتوبوس سر نبش ظاهر شد.
2. He suddenly appeared in the doorway.
2. او ناگهان جلوی در ظاهر شد.
3. Smoke appeared on the horizon.
3. در افق دود پدیدار شد.
2
بهنظر رسیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به نظر آمدن
مترادف و متضاد
look
seem
to appear + adj./noun
حالتی بهنظر رسیدن
He appeared calm and relaxed.
او آرام و آسوده بهنظر میرسید.
It appears (that)...
بهنظر رسیدن (که)...
1. It appears that there has been a mistake.
1. بهنظر میرسد که اشتباهی رخ دادهاست.
2. It appears unlikely that interest rates will fall further.
2. نامحتمل بهنظر میرسد که نرخهای سود بیشتر از این سقوط کند.
to appear to be something
چیزی بهنظر رسیدن/بهنظر چیزی بودن
1. I don't think he's sick. He appears to be normal.
1. فکر نمیکنم او بیمار باشد. او عادی بهنظر میرسد.
2. She appeared to be in her late thirties.
2. بهنظر میرسید او در اواخر سی سالگیاش باشد.
to appear to do something
بهنظر رسیدن انجام کاری
They appeared not to know what was happening.
بهنظر میرسید آنها نمیدانستند چه اتفاقی دارد میافتد.
It would appear that ...
بهنظر میرسد که ...
It would appear that this was a major problem.
بهنظر میرسد که این مشکل بزرگی بود.
3
حضور یافتن
حضور داشتن، نقش (کسی را) بازی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حاضر شدن
مترادف و متضاد
perform
play
take the part of
to appear on TV/in a film/movie/play/television program
در تلویزیون/فیلم/نمایش/برنامه تلویزیونی حضور یافتن/داشتن
1. He has appeared in over 60 movies.
1. او در بیش از 60 فیلم حضور داشتهاست.
2. She regularly appears on TV.
2. او مرتب در تلویزیون حضور مییابد.
to appear as somebody (in something)
در نقش کسی (در چیزی) حضور یافتن/نقش کسی را (در چیزی) بازی کردن
Next month he will be appearing as Obama in a new play on Broadway.
ماه آینده او در نقش "اوباما" در نمایش جدیدی در "برادوی" حضور مییابد.
4
منتشر شدن
پخش شدن
مترادف و متضاد
be broadcast
be published
come out
1.His new book will be appearing in the spring.
1. کتاب جدید او در بهار منتشر خواهد شد.
2.The paperback edition didn't appear for another two years.
2. نسخه جلدکاغذی [شومیز] تا دوسال دیگر منتشر نشد.
5
بهوجود آمدن
ظاهر شدن (برای اولین بار)
مترادف و متضاد
begin to exist
come into existence
disappear
vanish
1.This problem first appeared in the inner cities.
1. این مشکل اولین بار در مناطق مرکزی فقیرنشین شهر بهوجود آمد [ظاهر شد].
2.When did mammals appear on the earth?
2. چه زمانی پستانداران روی زمین بهوجود آمدند [ظاهر شدند]؟
6
از راه رسیدن
رسیدن
مترادف و متضاد
arrive
1.By ten o'clock, Lee still hadn't appeared.
1. تا ساعت ده، "لی" هنوز از راه نرسیده بود.
7
نشان داده شدن
نمایش داده شدن، دیده شدن
مترادف و متضاد
be mentioned
be shown
feature
1.The symbol appears in many paintings of the period.
1. این نماد در بسیاری از نقاشیهای آن دوره نمایش داده میشود [دیده میشود].
2.Your name will appear at the front of the book.
2. اسم شما در جلوی کتاب نمایش داده میشود.
8
(در دادگاه) حاضر شدن
(در دادگاه) حضور یافتن
مترادف و متضاد
to be present in court
1.She appeared on six charges of theft.
1. او برای شش اتهام سرقت در دادگاه حضور یافت.
to appear in court
در دادگاه حاضر شدن/حضور یافتن
A man who is charged with the murder will appear in court today.
یک مرد که به آن قتل متهم شده است، امروز در دادگاه حاضر خواهد شد.
to appear before the judge
در دادگاه در مقابل قاضی حضور یافتن
They will appear before the judge tomorrow.
آنها فردا در دادگاه در مقابل قاضی حضور خواهند یافت.
تصاویر
کلمات نزدیک
appealingly
appealing
appeal court
appeal a verdict
appeal
appear in court
appearance
appearing
appease
appeasement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان