[فعل]

to appeal

/əˈpil/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: appealed] [گذشته: appealed] [گذشته کامل: appealed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درخواست کردن تقاضا کردن، درخواست داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: درخواست کردن
مترادف و متضاد ask earnestly plea request
to appeal (to somebody) for something
(از کسی) درخواست کردن برای چیزی
  • 1. Community leaders appealed for calm.
    1. رهبران جامعه درخواست آرامش کردند.
  • 2. I am appealing for donations on behalf of the famine victims.
    2. من دارم به نمایندگی از قربانیان قحطی برای اعانه [اهدا] درخواست می‌کنم.
  • 3. Police have appealed for witnesses to come forward.
    3. پلیس از شاهدان درخواست کرده است که داوطلب شوند.
to appeal to somebody to do something
از کسی درخواست انجام کاری را داشتن
  • 1. My boss always appeals to his employees to work swiftly and neatly.
    1. رئیس من همیشه از کارکنانش درخواست دارد که سریع و منظم کار کنند.
  • 2. Organizers appealed to the crowd not to panic.
    2. برگزارکنندگان از جمعیت درخواست کردند که وحشت نکنند.

2 جذابیت داشتن خوشایند بودن

مترادف و متضاد attract charm interest bore
  • 1.The prospect of a long wait in the rain did not appeal.
    1. احتمال یک انتظار طولانی زیر باران، خوشایند نبود.
to appeal to somebody
برای کسی جذابیت داشتن
  • 1. I think what appeals to me about his painting is his use of color.
    1. من فکر می‌کنم چیزی که در نقاشی او برایم جذابیت دارد، (نوع) استفاده از رنگ است.
  • 2. The design has to appeal to all ages and social groups.
    2. آن طرح باید برای تمام سنین و گروه‌های اجتماعی جذابیت داشته باشد.

3 فرجام خواستن استیناف دادن

formal specialized
مترادف و متضاد make a plea solicit
to appeal (to somebody/something) (against something)
استیناف دادن (به کسی/چیزی) (علیه چیزی)
  • He said he would appeal against the conviction.
    او گفت که علیه آن محکومیت استیناف خواهد داد.
to appeal something
در رابطه با چیزی فرجام خواستن
  • He decided to appeal his convection.
    او تصمیم گرفت که در رابطه با محکومیتش فرجام بخواهد.

4 متوسل شدن رجوع کردن

مترادف و متضاد call on
to appeal to something
به چیزی متوسل شدن
  • They needed to appeal to his sense of justice.
    آنها باید به حس عدالت‌خواهی او متوسل می‌شدند.
[اسم]

appeal

/əˈpil/
قابل شمارش

5 درخواست تقاضا

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواهش درخواست لابه
مترادف و متضاد plea request
to make an appeal (to somebody) (for something)
(از کسی) (برای چیزی) درخواست کردن
  • His mother made an appeal for the return of the ring.
    مادرش درخواست بازگشت آن حلقه را کرد.
an appeal to somebody to do something
از کسی درخواست انجام کاری را کردن
  • The police made an appeal to the public to remain calm.
    پلیس از مردم درخواست کرد که آرامش خود را حفظ کنند.
To launch an appeal
درخواست دادن
  • We have launched a public appeal to raise £120,000.
    ما درخواستی عمومی برای جمع‌آوری 120 هزار پوند داده‌ایم.

6 جذابیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاذبه جذابیت جذبه دلبری
مترادف و متضاد attraction interest
mass/wide/popular ... appeal
جذابیت همه‌گیر/گسترده/محبوب
  • Spielberg films have universal appeal.
    فیلم‌های "اسپیلبرگ" جذابیت جهانی دارد.
to lose one's appeal
جذابیت خود را از دست دادن
  • 1. Eating out has lost much of its appeal.
    1. بیرون غذا خوردن بیشتر جذابیتش را از دست داده است.
  • 2. The Beatles have never really lost their appeal.
    2. گروه "بیتلز" هیچوقت (واقعاً) جذابیتش را از دست نداده است.
to hold appeal
جذابیت داشتن
  • The prospect of living in a city holds little appeal for me.
    چشم‌انداز زندگی در شهر جذابیت اندکی برای من دارد.

7 استیناف (حقوق) فرجام، تجدیدنظر

معادل ها در دیکشنری فارسی: استیناف پژوهش تجدیدنظر
formal specialized
مترادف و متضاد plea
to lodge/file an appeal
درخواست فرجام کردن
  • His attorneys need to file an appeal.
    وکلای او باید درخواست فرجام کنند.
an appeal court/judge
دادگاه/قاضی استیناف [تجدیدنظر]
  • They took their case to the appeal court.
    آن‌ها پرونده‌شان را به دادگاه تجدیدنظر بردند.
an appeal to something
(درخواست) فرجام به چیزی
  • An appeal to the Supreme Court
    (درخواست) فرجام به دیوان عالی (کشور)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان