Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موافقت کردن
2 . موافق بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to approve
/əˈpruːv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: approved]
[گذشته: approved]
[گذشته کامل: approved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
موافقت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پسند کردن
پسندیدن
تصویب کردن
مترادف و متضاد
accept
agree
consent
support
condemn
disapprove
refuse
to approve something
با چیزی موافقت کردن
The court approved the sale of the property.
دادگاه با فروش ملک موافقت کرد.
2
موافق بودن
تأیید کردن
مترادف و متضاد
endorse
support
to approve of somebody/something
کسی/چیزی را تأیید کردن
1. My parents don't approve of my friends.
1. والدینم، دوستان مرا تأیید نمیکنند [والدینم، دوستان مرا پسند نمیکنند].
2. She doesn't approve of smoking.
2. او سیگار کشیدن را تأیید نمیکند [او موافق سیگار کشیدن نیست].
to approve of somebody doing something
انجام کاری توسط کسی را تأیید کردن
She doesn't approve of me leaving school this year.
او این که من امسال ترک تحصیل کنم را تأیید نمیکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
approval
appropriately
appropriate
approbatory
approbative
approving
approximate
approximately
apr
apricot
کلمات نزدیک
approval
appropriative
appropriation
appropriateness
appropriately
approving
approvingly
approx
approximate
approximately
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان