[اسم]

blindfold

/ˈblaɪndˌfoʊld/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چشم بند

معادل ها در دیکشنری فارسی: چشم‌بند
  • 1.Take off your blindfold now.
    1. حالا چشم بندت را بردار [در بیاور].
[فعل]

to blindfold

/ˈblaɪndˌfoʊld/
فعل ناگذر
[گذشته: blindfolded] [گذشته: blindfolded] [گذشته کامل: blindfolded]

2 چشم کسی را بستن چشم بسته بودن

  • 1.The prisoners were blindfolded.
    1. زندانیان چشم بسته بودند [چشم زندانیان را بسته بودند].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان