[اسم]

border

/ˈbɔːrd.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرز سر حد

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرحد مرزی مرز محدوده
مترادف و متضاد boundary edge frontier margin
  • 1.Were you stopped at the border?
    1. لب مرز متوقف شدید [متوقفتان کردند]؟

2 حاشیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حاشیه
a white tablecloth with a blue border
یک رومیزی سفید با حاشیه آبی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان