[اسم]

captain

/ˈkæp.tən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کاپیتان (کشتی یا هواپیما)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناخدا کاپیتان
  • 1.This is your captain speaking. We expect to be landing at London Heathrow in an hour.
    1. کاپیتان صحبت می‌کند. انتظار می‌رود تا یک ساعت دیگر در (فرودگاه) "لاندن هیترو" فرود بیاییم.

2 کاپیتان (تیم ورزشی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کاپیتان
مترادف و متضاد head leader
  • 1.It's unusual to have a goalkeeper as the team captain.
    1. نامعمول است [غیر عادی است] که یک دروازه‌بان به عنوان کاپیتان تیم باشد.

3 سروان (ارتش، نیروی دریایی و ...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: سروان
an army captain
یک سروان ارتش
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان