[فعل]

to capsize

/ˈkæpˌsaɪz/
فعل ناگذر
[گذشته: capsized] [گذشته: capsized] [گذشته کامل: capsized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واژگون شدن (قایق و کشتی و ...) غرق شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چپه شدن سرنگون شدن
  • 1.During the storm, the boat capsized.
    1. طی طوفان، آن قایق واژگون شد.

2 واژگون کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: واژگون کردن وارونه کردن سرنگون کردن
  • 1.Wind pressure on the huge rotors could capsize the ship.
    1. فشار باد روی چرخنده‌های بزرگ می‌تواند کشتی را واژگون کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان