[اسم]

capsule

/ˈkæpsuːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کپسول (دارو) پوشینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: کاشه کپسول
مترادف و متضاد pill
  • 1.A new, untested medicine was detected in the capsule by the police scientists.
    1. یک داروی جدید آزمایش‌نشده در کپسول توسط دانشمندان پلیس شناسایی شد.
  • 2.The small capsule contained notes the spy had written after the meeting.
    2. کپسول کوچک حاوی یادداشت‌هایی بود که جاسوس بعد از جلسه نوشته بود.

2 مخزن اتاقک فضاپیما، کابین فضاپیما

مترادف و متضاد craft module probe
  • 1.He explored the space capsule for special equipment.
    1. او در کابین فضاپیما به دنبال تجهیزات خاصی گشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان