[فعل]

to captivate

/ˈkæptɪveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: captivated] [گذشته: captivated] [گذشته کامل: captivated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسحور کردن شیفته کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دلبری کردن
مترادف و متضاد bewitch enchant
  • 1.He was captivated by her beauty.
    1. او از زیبای او مسحور شده بود.
  • 2.The children were captivated by her stories.
    2. بچه‌ها شیفته داستان‌های او شده بودند.

2 دستگیر کردن اسیر کردن

مترادف و متضاد arrest
  • 1.The criminal was captivated by the police officer.
    1. آن مجرم توسط افسر پلیس دستگیر شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان