Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وسیله تزئینی اصلی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
centerpiece
/ˈsɛntərˌpis/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله تزئینی اصلی
آذین مرکزی، هسته مرکزی
1.The centerpiece of the shopping center is a giant fountain.
1. وسیله تزئینی اصلی مرکز خرید یک فواره بزرگ بود.
2.The reduction of crime levels is the centerpiece of the president's domestic policies.
2. کاهش سطح جرم و جنایت هسته ی مرکزی سیاست های داخلی رئیس جمهور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
center stage
center spread
center party
center of gravity
center lane
centigrade
centigram
centiliter
centime
centimeter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان