مترادف و متضاد
chat
dialogue
discussion
talk
listening
silence
conversation with somebody
گفت و گو با کسی
I had a strange conversation with the guy who moved in upstairs.
من یک گفت و گوی عجیب با فردی داشتم که به [آپارتمان] طبقه بالا آمده بود.
conversation about something
گفت و گو درباره چیزی
a conversation about football
یک گفت و گو در مورد فوتبال
topic of conversation
موضوع مکالمه
The main topic of conversation was the likely outcome of the election.
موضوع اصلی مکالمه نتیجه محتمل انتخابات بود.
to be deep in conversation
غرق در مکالمه بودن
Don was deep in conversation with the girl.
"دان" غرق در مکالمه با دختری بود.
to get into a conversation with somebody
با کسی وارد گفت و گو شدن
to make conversation
سر صحبت را باز کردن
I tried to make conversation.
من سعی کردم سر صحبت را باز کنم.
کاربرد واژه conversation به معنای گفت و گو
واژه به معنای conversation به معنای گفت و گو به حرفهای غیر رسمی گفته شده در جمع گروه کوچک از افراد یا تنها دو نفر گفته میشود. مثلا:
"a conversation about football" (یک گفت و گو در مورد فوتبال)
در ادامه با چند عبارت که با conversation میآیند آشنا میشویم:
"to be deep in conversation" (غرق گفت و گو بودن)
"to get into a conversation with somebody" (با کسی سر صحبت را باز کردن)
"The conversation turned to gardening" ((موضوع)گفت و گوها به باغبانی کشید.)
" to make conversation" (سر صحبت را باز کردن). دقت کنید که در اینجا منظور از "سر صحبت را باز کردن" برای نشان دادن ادب و مودب بودن است تا فرد مقابل احساس غریبی نکند.
به مکالمه یا گفت و گو در کتاب، رمان یا نمایشنامه dialogue میگویند. همچنین dialogue به مکالمهای "رسمی" بین گروهی از افراد یا دو نفر اشاره دارد.
واژه talk هم معنای مشابهی با conversation دارد با این تفاوت که talk اغلب گفت و گو درباره یک مشکل یا مسئله مهم است.