Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جرم بحرانی
2 . کمترین میزان منابع
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
critical mass
/ˈkrɪtɪkəl mæs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جرم بحرانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جرم بحرانی
2
کمترین میزان منابع
1.Some of our new industries are now reaching critical mass.
1. برخی از صنایع نوپای ما هماکنون دارند به کمترین میزان منابع میرسند.
تصاویر
کلمات نزدیک
critical
critic
criterion
criteria
criss-crossing
critically
criticism
criticize
critique
critter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان