[فعل]

to disavow

/ˌdɪsəˈvaʊ/
فعل گذرا
[گذشته: disavowed] [گذشته: disavowed] [گذشته کامل: disavowed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انکار کردن نفی کردن

مترادف و متضاد deny reject
  • 1.she disavowed any involvement in the crime.
    1. او هرگونه درگیری در آن جنایت را انکار کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان