[صفت]

dissatisfied

/dɪˈsætəˌsfaɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more dissatisfied] [حالت عالی: most dissatisfied]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناراضی ناخشنود

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناراضی ناخشنود گله‌مند
مترادف و متضاد satisfied
  • 1.He felt increasingly dissatisfied with his life as he approached middle age.
    1. او همان طور که به میانسالی نزدیک می‌شد احساس ناخشنودی بیشتری به زندگی‌اش پیدا می‌کرد.
  • 2.If you're dissatisfied with the service, why don't you complain to the hotel manager?
    2. اگر از خدمات ناراضی هستید، چرا به مدیریت هتل شکایت نمی‌کنید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان