[فعل]

to dissatisfy

/dɪ(s)ˈsatɪsfʌɪ/
فعل گذرا
[گذشته: dissatisfied] [گذشته: dissatisfied] [گذشته کامل: dissatisfied]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناراضی کردن ناامید کردن

  • 1.He was dissatisfied with his meal.
    1. او از غذایش ناراضی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان