[فعل]

to dissect

/dɪˈsekt/
فعل گذرا
[گذشته: dissected] [گذشته: dissected] [گذشته کامل: dissected]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کالبدشکافی کردن تشریح کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تشریح کردن
  • 1.The biology students had to dissect a rat.
    1. دانشجوهای زیست‌شناسی باید یک موش را کالبدشکافی می‌کردند.
  • 2.The zoologist dissected the animal and extracted its organs.
    2. جانورشناس، آن جانور را کالبدشکافی کرد و اعضای داخلی بدنش را خارج کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان