Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منتشر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to disseminate
/dɪˈsɛməˌneɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: disseminated]
[گذشته: disseminated]
[گذشته کامل: disseminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منتشر کردن
پراکندن، پخش کردن، (تخم) پاشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتشار دادن
پراکندن
پراکنده کردن
مترادف و متضاد
disperse
scatter
spread
1.disseminating information
1. منتشر کردن اطلاعات
2.The politician disseminated his ideas across the town before the election.
2. آن سیاستمدار ایده های خود را در سراسر شهر قبل از انتخابات پخش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dissemble
dissector
dissection
dissect
dissatisfy
dissemination
dissension
dissent
dissenter
dissentient
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان