[فعل]

to dissent

/dɪˈsent/
فعل ناگذر
[گذشته: dissented] [گذشته: dissented] [گذشته کامل: dissented]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اختلاف عقیده داشتن مخالفت کردن

مترادف و متضاد differ disagree protest
  • 1.Anyone wishing to dissent from the motion should now raise their hand.
    1. هرکه مایل است با این اقدام مخالفت کند باید هم اکنون دستش را بالا ببرد.
[اسم]

dissent

/dɪˈsent/
قابل شمارش

2 مخالفت

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابا امتناع خودداری
مترادف و متضاد disagreement agreement
  • 1.the last juror voiced his dissent with the rest of the jury.
    1. آخرین عضو هیئت منصفه مخالفتش را بقیه (اعضای) هیئت منصفه اعلام کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان