[اسم]

examination

/ɪgˌzæm.əˈneɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 امتحان آزمون

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزمون امتحان
مترادف و متضاد exam paper quiz test
a written examination
آزمون کتبی

2 بررسی معاینه، آزمایش

مترادف و متضاد inspection scrutiny
  • 1.I thought it was paint at first, but on closer examination I realized it was dried blood.
    1. در ابتدا فکر کردم آن رنگ است، اما پس از بررسی دقیق‌تر فهمیدم که آن خون خشک‌شده است.
a medical examination
معاینه پزشکی
under examination
تحت بررسی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان