[صفت]

expedient

/ɪkˈspiːdiənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more expedient] [حالت عالی: most expedient]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصلحت آمیز صلاح، سودمند

معادل ها در دیکشنری فارسی: مصلحتی
مترادف و متضاد advantageous advisable fit inexpedient
  • 1.The government found it expedient to relax censorship a little.
    1. دولت صلاح دید که سانسور کردن ها را آسان تر بگیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان