Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تسریع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to expedite
/ˈekspədaɪt/
فعل گذرا
[گذشته: expedited]
[گذشته: expedited]
[گذشته کامل: expedited]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تسریع کردن
سریع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسریع کردن
مترادف و متضاد
speed up
1.Something needs to be done to expedite the process.
1. باید برای تسریع کردن پروسه کاری انجام گیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expedient
expediency
expectorant
expected
expectation
expedition
expeditionary force
expeditiously
expel
expend
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان