[فعل]

to expedite

/ˈekspədaɪt/
فعل گذرا
[گذشته: expedited] [گذشته: expedited] [گذشته کامل: expedited]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تسریع کردن سریع کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تسریع کردن
مترادف و متضاد speed up
  • 1.Something needs to be done to expedite the process.
    1. باید برای تسریع کردن پروسه کاری انجام گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان