Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آزمایش
2 . تجربه
3 . امتحان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
experiment
/ɪkˈsper.ə.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آزمایش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزمایش
تجربه
مترادف و متضاد
examination
investigation
test
trial run
1.Some people believe that experiments on animals should be banned.
1. عدهای معتقدند که آزمایش بر روی حیوانات باید ممنوع شود.
to do/perform/conduct an experiment
آزمایش کردن/انجام دادن/اجرا کردن
2
تجربه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تجربه
experiment in something
تجربه چیزی
the country’s brief experiment in democracy
تجربه کوتاه کشور از دموکراسی
[فعل]
to experiment
/ɪkˈsper.ə.mənt/
فعل ناگذر
[گذشته: experimented]
[گذشته: experimented]
[گذشته کامل: experimented]
صرف فعل
3
امتحان کردن
تجربه کردن، آزمایش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزمایش کردن
to experiment on somebody/something
روی کسی/چیزی آزمایش کردن
Some people feel that experimenting on animals is wrong.
برخی افراد احساس میکنند که آزمایش کردن روی حیوانات غلط است.
to experiment with something
با چیزی آزمایش کردن
He wanted to experiment with different textures in his paintings.
او میخواست با بافتهای مختلف در نقاشیهایش آزمایش [امتحان] کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
experienced
experience
expensiveness
expensive
expenses
experimental
experimentally
experimentation
expert
expert opinion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان