[فعل]

to feel like

/fil laɪk/
فعل گذرا
[گذشته: felt like] [گذشته: felt like] [گذشته کامل: felt like]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواستن میل داشتن، هوس کردن

  • 1.I feel like an ice cream.
    1. بستنی می‌خواهم [دلم بستنی می‌خواهد].
  • 2.We all felt like celebrating.
    2. ما همه خواستیم جشن بگیریم.

2 شبیه (چیزی) بودن

  • 1.It feels like wool.
    1. شبیه پشم می‌ماند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان