Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوستدختر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
girlfriend
/ˈgɜrl.frend/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوستدختر
دوست دختر، دوست (مونث)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوستدختر
مترادف و متضاد
date
girl
significant other
sweetheart
1.Do you have a girlfriend?
1. دوستدختر داری؟
2.I've never met his girlfriend.
2. من هیچوقت دوستدخترش را ندیدهام.
3.She's going out with her girlfriends tonight.
3. او با دوستهای دخترش [مونثش] امشب بیرون میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
girl scouts
girl scout
girl guides
girl
girdle
girlhood
girlish
girly
giro
girth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان