[فعل]

to haunt

/hɔnt/
فعل گذرا
[گذشته: haunted] [گذشته: haunted] [گذشته کامل: haunted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ظاهر شدن (روح) روح‌زده کردن (مکان و...)، جن‌زده کردن

  • 1.A ghost haunts this eighteenth century house.
    1. یک روح در این خانه قرن هجدهمی ظاهر می‌شود.
  • 2.They say that the house is haunted by the soldier's ghost.
    2. آنها می‌گویند که این خانه توسط روح (آن) سرباز روح‌زده‌است.

2 (پی‌درپی) در ذهن تکرار شدن (پی‌درپی) موجب آزار شدن

  • 1.Thirty years after the fire he is still haunted by images of death and destruction.
    1. سی سال پس از آن آتش سوزی، هنوز تصاویر مرگ و ویرانی (پی‌درپی) در ذهن او تکرار می‌شود [سی سال پس از آن آتش‌سوزی، هنوز تصاویر مرگ و ویرانی، او را آزار می‌دهد].
[اسم]

haunt

/hɔnt/
قابل شمارش

3 پاتوق

معادل ها در دیکشنری فارسی: پاتوق
مترادف و متضاد hang-out
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان