مترادف و متضاد
break
time off
vacation
term time
working time
the school/summer/Christmas... holidays
تعطیلات مدارس/تابستان/کریسمس و...
on holiday
در تعطیلات (به سر بردن)
I'm afraid Mr Walsh is away on holiday this week.
متاسفانه آقای "والش" این هفته در تعطیلات به سر میبرد.
paid holiday
تعطیلات با حقوق [مرخصی با حقوق]
The package includes 20 days' paid holiday a year.
بسته شامل سالی 20 روز مرخصی با حقوق است.
in the holidays
در تعطیلات
He came to stay with us in the school holidays.
او در تعطیلات مدرسه آمد تا با ما بماند.
to have/take a holiday
تعطیلی داشتن/مرخصی گرفتن
Teachers cannot take holidays during term time.
معلمها نمیتوانند در طول ترم مرخصی بگیرند.
a national holiday
یک روز تعطیل ملی
the Fourth of July holiday
تعطیلی چهارم ژوئیه
کاربرد واژه holiday به معنای تعطیلات
واژه holiday به معنای روز یا روزهایی از هفته است که به مدرسه یا سر کار نمیروید. این واژه معمولا به صورت جمع به کار میرود. واژه holiday مختص انگلیسی بریتانیایی است و آمریکاییها از واژه vacation استفاده میکنند. مثلا:
"the summer holidays" (تعطیلات تابستان)
"the Christmas holidays" (تعطیلات کریسمس)
واژه holiday به روزهای تعطیل رسمی هم گفته میشود که یا به دلایل ملی یا مذهبی از طرف دولت تعطیل اعلام میشود. مثلا:
"the Fourth of July holiday" (تعطیلی چهارم ژوئیه) [روز استقلال آمریکا]
2
سفر
مسافرت تفریحی
to go on holiday
به سفر رفتن
We went on holiday together last summer.
ما تابستان گذشته با هم به سفر رفتیم.
a family/foreign/camping... holiday
یک سفر خانوادگی/خارجی/اردویی و...
واژه holiday به بازه زمانی که به مسافرت بروید و از خانه دور باشید نیز گفته میشود. مثلا:
"?Where are you going for your holidays this year" (امسال کجا مسافرت میروید؟)
".They met while on holiday in Greece" (آنها همدیگر را طی مسافرتی در یونان ملاقات کردند.)