Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قریبالوقوع
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
impending
/ɪmˈpendɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impending]
[حالت عالی: most impending]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قریبالوقوع
نزدیک، در راه
مترادف و متضاد
imminent
1.his impending retirement
1. بازنشستگی نزدیک او
2.The student was nervous about his impending test.
2. دانش آموز به خاطر امتحان قریبالوقوعش مضطرب بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
impeccably
impeccable
impatiently
impatient
impassivity
imperative
imperceptible
imperceptibly
imperfect
imperial gallon
کلمات نزدیک
impel
impediment
impede
impecunious
impeccable
impenetrable
imperative
imperceptible
imperceptibly
imperfect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان