[صفت]

invalid

/ɪnˈvælɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more invalid] [حالت عالی: most invalid]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فاقد ارزش قانونی نامعتبر

معادل ها در دیکشنری فارسی: بی‌اعتبار
  • 1.I'm afraid your driving licence is invalid in Eastern Europe.
    1. متاسفانه گواهی‌نامه رانندگی شما در اروپای شرقی فاقد ارزش قانونی است.

2 نادرست باطل

  • 1.The way to winning debates is to avoid invalid arguments.
    1. روش برنده شدن در مناظره‌ها پرهیز کردن از استدلال‌های نادرست است.
[اسم]

invalid

/ˈɪnvəlɪd/
قابل شمارش

3 فلج ناتوان، علیل

معادل ها در دیکشنری فارسی: توان‌خواه علیل
  • 1.Her husband was an invalid and couldn’t come to the door to open it.
    1. شوهر او فلج بود و نمی توانست برای باز کردن در بیاید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان